amirhoseinamirhosein، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

امیرحسین مامان

دوباره اومدیم

سلام امیرم ببخشید شاید نزدیک دو سال شد که تو وبلاگمون هیچ مطلب جدیدی نذاشتیم نمی دونم چرا ؟!!! ایشالا از امروز که 17 آبان 93 ( مصادف با 15 محرم ) میخوایم با کمک خدا دوباره شروع کنیم . بسم الله  زمستان 92 ...
17 آبان 1393

کاردستی

پسر گلم امروز گفتی مامان بیا کاردستی برای درسم درست کنیم با هم نشستیم کاردستی بخش کردن کلماتی رو که خوندید درست کردیم و مربع شگفت انگیز هم درست کردیم دوتایی. وقتی درست کردیم خیالت راحت راحت شد جیگرم. اینم عکساش : ...
27 آبان 1391

بهترین روز زندگیم

گل مامان روز چهارشنبه بهترین روز عمرم بود . جلسه دوم معلمتون با مامانا بود . معلمتون خیلی خانومن . روحیات بچه های تو سن و سال شما رو خیلی خوب می شناسه و درک می کنن و خیلی زیبا درس میدن . خدا  جونم ممنونم که اینقدر هوای این بنده کوچکت این پسر ما رو داری . بگم برات از جلسه مامانم ، خدا رو شکر معلمتون و معاونتون و اولیای مدرسه از تو پسر گلم خیلی خیلی راضی هستن ایشالا ادامه پیدا کنه و تو جیگر من عاقبت به خیر شوی هم در اخلاق و معنویات و هم در درس. اون روز خیلی خستگیمون در رفت که زحماتی که با دل و جون من و بابا برات کشیدیم جواب دادو الهی شکرت
26 آبان 1391

سلام به محرم

پسر گلم سلام امروز 26 آبان 91 ، روز اول ماه محرم است . ایشالا دعاهای همه تو این ماه برآورده بشه. خبر آمد زمهی بوی خدا می آید                                       ماه داغ دل ما غرق نوا می آید دل ببازید عزیزانکه زمان الم است                                      ماه اشک و الم...
26 آبان 1391

پابوس امام رضا

الان که داشتم می نوشتم دلم هوای زیارت امام رضا رو کرد . پسرم بیا با هم دعا کنیم که خدا به حق امام رضا دعای همه رو برآورده کنه. آشفته ام ، آقا ، دوباره رو به راهم کن بیرون از این زندان تاریک گناهم کن چیز زیادی از تو و چشمت نمی خواهم منت سرم بگذار و یک لحظه نگاهم کن صلی الله علیک یا علی بن موس الرضا   ...
18 آبان 1391

تاخیر در نوشتن

سلام پسر 7 ساله خودم (این عکس ماهتو پیش دبستان می رفتی گرفتیم) پسر گلم ببخشید 6 یا 7 ماهی نتونستم وبلاگتو آپدیت کنم ، درگیر اسباب کشی و بعدم چیدن اسباب بودیم. با زحمتای بابا حامد تونستیم یه خونه بزرگتر و همینطور برای پسر گلمون یه اتاق تهیه کنیم. از اردیبهشت 91پیش دبستانی تو پسر گلم تو مدرسه موتلفه اسلامی تموم شد شروع کردیم به انجام کارای خونه جدیدوتا الانا اسباب چیدن و آروم گرفتنمون طول کشید. الان که آبان ماه و تو جیگر مامان کلاس اولی هستی . مدرست رو هم به خاطر جابجایی عوض کردیم . مدرسه امام صادق (ع) ، کلاس اول رو شروع کردی . خدا رو شکر خیلی معلم خوبی دارین. ایشالا شروع خوبی داشته باشی تا انتهای تحصیل. ...
18 آبان 1391

شهادت خانوم فاطمه زهرا

گل مامان امروز که شروع کردم (بعد از چند ماه غیبت ) به نوشتن ، ایام فاطمیه هست . شهادت حضرت زهرا (س) که امشب قصشون رو برات کامل کامل می گم عزیز دل مامان. ای دل مددی که بی امان گریه کنیم چون ابر بهار و آسمان گریه کنیم امروز که روز رفتن فاطمه است با مهدی صاحب الزمان گریه کنیم شهادت گل یاس در کویر ناسپاس بر عاشقان با احساس تسلیت باد. ...
29 فروردين 1391

تولد جیگر مامان

عزیز مامان یکی دو ماهی نتونستم کلی ماجراها که با هم داشتیم و بنویسم الان که دوباره اومدم برات بنویسم فروردیم ماه شال 91 هست . از تولدت اول می نویسم : پسر گلم رفتی تو 7 سالگی یه تولد خوشل هم تو مدرسه گرفتیم امسال با یه کیک خوشلتر که خودت سفارش دادی. ...
29 فروردين 1391

سفر معنوی و باصفای ما

بگم برات امیرم از سفری که از پنجشنبه تا جمعه شب ( 22 تا 23 دیماه 90 )  به کاشان و قم داشتیم. بابا غافلگیرمون کرد و تو کاشان هتل رزرو کرد و گفت آخر هفته بریم کاشان و قم ، آماده شدیم و صبح پنجشنبه راه افتادیم به سمت کاشان. اول رفتیم نیاسر آبشار زیبایی داشت بعد رفتیم مشهد اردهال که به این شهر کربلای ایران می گن چون خیلی از نوادگان و فرزندان امامانمون تو این شهر دفن شده اند. به زیارت امامزاده علی بن امام محمد باقر (ع) رفتیم بعدم زیارت حسین بن امام زین العابدین ، خیلی با صفا بود حرمشون. امامزاده حسین فرزند امام زین العابدین یه حرم کوچیک و با صفا با درختای قدیمی تو حیاطش داشتن. من و بابا کلی سبک شدیم ، خیلی روحانی و زیبا بود. بعد اونجا رفتیم ...
27 دی 1390