سفر معنوی و باصفای ما
بگم برات امیرم از سفری که از پنجشنبه تا جمعه شب ( 22 تا 23 دیماه 90 ) به کاشان و قم داشتیم. بابا غافلگیرمون کرد و تو کاشان هتل رزرو کرد و گفت آخر هفته بریم کاشان و قم ، آماده شدیم و صبح پنجشنبه راه افتادیم به سمت کاشان. اول رفتیم نیاسر آبشار زیبایی داشت بعد رفتیم مشهد اردهال که به این شهر کربلای ایران می گن چون خیلی از نوادگان و فرزندان امامانمون تو این شهر دفن شده اند. به زیارت امامزاده علی بن امام محمد باقر (ع) رفتیم بعدم زیارت حسین بن امام زین العابدین ، خیلی با صفا بود حرمشون. امامزاده حسین فرزند امام زین العابدین یه حرم کوچیک و با صفا با درختای قدیمی تو حیاطش داشتن. من و بابا کلی سبک شدیم ، خیلی روحانی و زیبا بود. بعد اونجا رفتیم خونه یه پیرزن با صفایی که تو خونه با صفاش داشت نماز می خوند، رفتیم که ازش گلاب و عرق نعنا بخریم، به قول تو پس عزیزم که گفتی مامان ببین چون خونش باصفا هست یه عالمه گنجشک نشستن تو حیاطش. فدات بشم الهی.
بعد راهی کاشان شدیم، اول رفتیم باغ فین که چه باغ باصفاییه ، هر وقت من و بابا اونجا رفتیم آرامش پیدا کردیم و خستگیامون در رفته حسابی . رفتیم بازار سنتیش و تو بازار هم چند تا امامزاده دفن بودن ( پسر امام موسی بن جعفر و ....) فرداش جمعه رفتیم اول سری به خانه های تاریخی زدیم بعد هم آران و بیدگل رفتیم زیارت قاسم بن امام علی النقی که برادر امازاده محمد نزدیک سامرا هستن. خیلی چسبید بعدم زیارت پسر و دختر امام سجاد (ع) . کلی مزار شهدای اون شهرم تو صحن این امام زاده ها بود. آخر سفر هم رفتیم جمکران و نماز خوندیم که خیلی خیلی شلوغ بود چون شب اربعین بود قم غلغله بود از کنار حرک حضرت معصومه رد شدیم و سلامی کردیم و راهی تهران شدیم. اینم یه سفر سه تایی دیگه . خیلی چسبید انگار خواب بودیم. اونم یه خواب خوش خوش.
تو راه برگشت به قم بابا یه عالمه گل پنبه دید و وایستاد تا تا تو ببینی از نزدیک.
وقتی رسیدیم خونه گفتی بابای گلم دستت درد نکنه ، خیلی خوش گذشت. واقعا هم خیلی خوش گذشت .